تاسایه تو ، برسرما باشد ... پیوسته کنارم ، یارباشد
تاسایه تو ،
برسرما باشد
پیوسته کنارم ،
یارباشد
هرگزگمان مبر ،
دراین وادی
چشمی به انتظار ،
نباشد
بنشسته به بام خانه? تو ،
دل ما
تِیمُم کندازغباربامت ،
دل ما
برسربنهان تاج و ،
سروری کن
غم ها بسرآرو ،
سروری کن
درساکتی? حصار ومنبر ،
گفتم رازها به دلبر
بگشا دراین صحن و سرا را ،
برلب بران سخن دلبر
پرمیکشد این دل غلامِ ،
به سویت
صد نامه نوشتم ،
که ببینم رویت
غ..ر..آ
[ جمعه 96/10/8 ] [ 3:19 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]